کتاب «اعترافات یک کتاب‌خوان معمولی» منتشر شد

به نقل از سایت اخبار دین و اندیشه :    

به گزارش خبرنگار مهر، اعترافات یک کتابخوان معمولی روایتی صمیمی، طنزآمیز و موشکافانه از تجربیات زندگی با کتاب است. آنه فدیمن، یکی از نویسندگان و روزنامه‌نگاران معتبر معاصر، در این کتاب، یادداشت‌هایش دربارۀ کتاب‌ها را با زندگی‌اش پیوند داده است و تصویری دوست‌داشتنی از زندگی با کتاب و آدم‌های کتاب باز در ذهن خواننده ترسیم می‌کند.

آنه فدیمن، متولد ۷ آگوست ۱۹۵۳ در نیویورک، روزنامه نگار و نویسنده آمریکایی است که در حیطه روزنامه نگاری ادبی، یادداشت‌نویسی، شرح حال‌نویسی و زندگی‌نامه نویسی فعالیت می کند. او در سال ۱۹۹۷ برای کتاب به چنگ روح می افتی و از پا در می آیی، برنده جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی آمریکا و همچنین جایزه کتاب لس‌آنجلس تایمز شد. فدیمن نخستین سرویراستار مجله کتابخانه کنگره ملی آمریکا بوده است و از پرسابقه ترین و موفق‌ترین ویراستارهای آمریکا محسوب می شود. کتاب اعترافات یک کتابخوان معمولی مجموعه ای است از یادداشتهای او در این مجله است.

فهرست این کتاب عبارت است از:

سخن ناشر

یادداشت مترجم

پیشگفتار

تقدیر و تشکر

[۱] وصلت کتابخانه‌ها

[۲] لذت درازآلودگی

[۳] طبقه عجیب کتابخانه ام

[۴] غزل را تمسخر نکن

[۵] با یک کتاب هرگز چنین کاری نکنید

[۶] زنانگی حقیقی

[۷] کلمات روی یک صفحه خالی

[۸] تو آنجایی!

[۹] مسئله Hiser

[۱۰] درج کدو

[۱۱] جوهر ابدی

[۱۲] شکم‌چرانی ادبی

[۱۳] زیر آسمان چیز جدیدی نیست

[۱۴] امر کاتالوگی

[۱۵] قلعه‌های اجدادی من

[۱۶] شریک شدن در کتک‌کاری

[۱۷] امپراتوری کتابهای جناب نخست وزیر

[۱۸] نثر دوم

پیشنهادیی برای مطالعه

پی نوشتها

کتاب «اعترافات یک کتاب‌خوان معمولی» اثر «آنه فدیمن» و ترجمه‌ «محمد معماریان» است که به همت انتشارات ترجمان در پائیز ۱۳۹۶ به بهای ۱۶۵۰۰۰ ریال منتشر شد.

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «پس از پنج سال زندگی متاهلی و تولد یک فرزندمان، جورج و من بالاخره به این نتیجه رسیدیم که برای صمیمت عمیق‌تر، یعنی وصلت کتابخانه هایمان، آماده‌ایم. دشوارترین قسمت ماجرا اواخر هفته بود که نسخه‌های تکراری را مرتب کرده بودیم تا تصمیم بگیریم مال خود را نگه داریم یا مال دیگری را. فهمیدم آن همه وقت نسخه‌های تکراری را نگه می‌داشتیم برای روز مبادایی که شاید از هم جدا شویم. اگر جورج بی‌خیال نسخه پاره پوره به سوی فانوس می‌شد و من هم با رمان جلد شومیز صورتی رنگ زوج‌ها وداع می‌کردم، آن وقت مجبور می‌شدیم تا ابد کنار هم بمانیم و دیگر همه پل‌ها را پشت سرمان خراب کرده بودیم.»

برچسب ها:

دین و اندیشه

129
0 0

لینک های مفید