به نقل از سایت اخبار دین و اندیشه : به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر نگاهی به کتاب «اسطوره» نوشته رابرت آلن سگال است که جبار رحمانی، پژوهشگر و انسان شناس، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی نگاشته است.
این کتاب را فریده فرنودفر ترجمه کرده و توسط انتشارات بصیرت در سال ۱۳۸۹ منتشر شده است.
مساله اسطوره ها یکی از موضوعات مبهم در فضای علوم انسانی ایرانی است. تلقی عمومی از اسطوره به مثابه امری موهوم و غیرعقلانی و متعلق به گذشته های کهن، الگوی غالب در فهم اسطوره است. این نوع نگاه معمولا ب طرد و نادیده انگاری اسطوره در مباحث جدی فکری و تاریخی در ایران منجر شده است. عموما اهل فکر و فلسفه اسطوره را امری خردگریز و خردستیز در جامعه ایرانی تلقی کرده اند. به همین سبب هرچه که پسوند اسطوره ای به خود بگیرد، امر فرودست و منفی ای تلقی میشود. در انی نگاه اسطوره معمولا به مردمان یا گروه هایی منسوب می شود که عقلانی نمی اندیشند یا در بند و حصار امور ضدعقلانی هستند. در کنار این تلقی غالب، یک تلقی فرعی هم هست که اسطوره را به مثابه میراث عقاید مردم باستان میداند. این نگاه که در سنت تاریخ نگاری ایران باستان رواج دارد، از اسطوره برای شناخت عصر کهن ایرانی استفاده می کند و با توجه به منابع متعددی که روایت های اسطوره ای را چه در دین زرتشتی و چه در ادبیات و شاهکارهایی مانند شاهنامه آورده اند، اصولا اساطیر ایران باستان را اهمیت خاصی میدهد. از این منظر اسطوره اهمیتی خاص پیدا میکند که در نهایت می تواند راهی به شناخت جهان باستانی باشد. در هردوی این تلقی ها اسطوره امری متعلق به عهد باستان است، دوره ای که بشر راهی برای تفکر در باب جهان جز از طریق اسطوره ها نداشت. هر دوی این نگاه ها، مبتنی بر تفکر تکامل گرایانه هستند که اسطوره را متعلق به دوران اولیه زندگی بشر میدانند. با این تفاوت که در اولی، اسطوره امری مطرود و نشانه فقدان عقلانیت است و در دومی هب دلیل نقشی که اسطوره در باشناسی عهد باستانی تاریخ ایران دارد، به طور نمادین تفسیر شده و نشانه ای از عظمت انسان باستانی ایرانی است.
آنچه که در سنت اسطوره شناسی ایرانی جای خالی آن محسوس است، سنت های نظری اسطوره پژوهی جدید است. عموما اسطوره شناسی در ایران به شناخت اساطیر ایران تقلیل یافته که در این نگاه نیز، شناخت، به روایت کردن و کشف روایت اصیل از یک اسطوره محدود شده است. به همین سبب اسطوره شناسی در ایران نوعی جستجو برای رسیدن به روایتی نسبتا اصیل و نسبتا واقعی از اساطیر ایران باستان است.
فقدان رویکردهای نظری متاخر در اسطوره پژوهی ایران سبب شده که اسطوره شناسی به همان شیوه سنتی روایت اساطیر ایران باستان محدود باشد. در سنت دینی هم به دلیل تشابه اسطوره (معاد میتوس) با واژه اسطوره در سنت دینی و قرآنی (معادل تاریخ اولیه) به واژه ای مطرود و تابویی بدل شده است که اصولا اجازه کاربرد اسطوره را برای متون دینی نمی دهد به همین سبب در مطالعات دینی و قرآنی، به جای اسطوره شناسی ،از قصه های قرآنی و قصه پژوهشی قرآنی استفاده شده است. در چنین فضایی است که مفهوم اسطوره در علوم انسانی ایران، به شدت مهجور و نحیف باقی مانده است.
در حالیکه در سنت علوم انسانی در فلسفه، فلسفه علم، دین شناسی، جامعه شناسی و از همه مهمتر در انسانشناسی و قوم شناسی، اسطوره یک مفهوم کلیدی و محوری در شناخت جامعه و فرهنگ بشری بدل شده است. و مجموعه ای وسیع از نظریات در این علوم مختلف حول این مفهوم شکل گرفته اند که بیانگر سلسله ای از تکاپوهای پیاپی دانشمندان در شناخت امر اسطوره ای در جهان سنتی و جهان جدید است.
کتاب اسطوره رابرت سگال یکی از کتابهای بسیار مهم و مفید در شناخت این نظریه های اسطوره است. تاریخ مطالعات اسطوره در غرب حول سه مقوله کلیدی «منشا اسطوره»، «موضوع اسطوره» و در نهایت «کارکرد اسطوره» قابل تقسیم بندی است. هرچند در قرن نوزدهم عمده مباحث حول منشا اسطوره بود که رویکردهای مختلف در شاخه های علوم اجتماعی و فلسفه به دنبال فهم منشا اسطوره بودند، اما در قرن بیستم عمده پژوهشهای اسطوره شناسی تلاش کردند تا به موضوع اساطیر و کارکردهای آنها به جای پرسش از منشا آنها بپردازند. همیشه پرسش از نسبت اسطوره با امر واقع و صادق بودن و مهمتر از همه نسبت اسطوره با خر، عقلانیت، علم و فلسفه و دین مطرح بوده است و هر نظریه پرداز تلاش کرده حسب سنت و مبادی نظری خودش ، پاسخی به این مباحث اسطوره شناسی بدهد. سگال تلاش می کند توضیخ بدهد که در تعریفی وسیع باید اسطوره را یک داستان دانست، داستانی درباره موضوعات بسیار با اهمیت (معمولا داستان های معطوف به مقدسات و خدایان) که محرو آن، شخصیت های اصلی ای هستند که گاه خدایان و انسان های نیمه خدا می توانند باشند، و گاه قهرمانان انسانی.
داستان اسطوره برای طرفدارانش، یک امر جدی را محقق و درونی می سازد. به عبارت خلاصه می توان گفت از نظر سگال، اسطوره ، داستانی است که می تواند بازگو کننده یک باور باشد، اگر از سوی طرفدارانش سخت حمایت شود. هرچند این پرسش همچنان باقی است که این داستان باید صادق باشد یا نه. کتاب با بحث بر سر تعریف اسطوره شروع میشود و سپس به نسبت اسطوره با علم، فلسفه، دین، مناسک، ادبیات، روانشناسی، ساختار و در نهایت، جامعه می پردازد. در هرکدام از این مباحث دیدگاه ها و سنت های نظری و روشی مختلفی وجود دارد که بیانگر تکثری وسیع در اسطوره شناسی در سنت غربی است. هرچند به ندرت نظریه پردازان مورد اشاره، تمام تمرکز خودشان را شناخت اسطوره قرار داده اند، بلکه همه آنها در شناخت معرف بشری و اشکال مختلفآن و همچنین در شناخت منشا دین، علم، فلسفه و جامعه مجبور شده اند به موضوع اسطوره هم بپردازند. لذا با آنکه میل چندانی در عموم متفکران برای فهم اسطوره وجود نداشته، اما در عمل حضور جدی و موثر اسطوره در تاریخ فرهنگ بشری آنها را مجبور به پرداختن و نظریه پردازی در باب اسطوره کرده است.
کتاب از این منظر، معرفی کوتاه و کلی ای از اسطوره است، و البته در بطن نظریه ها بطور ضمنی نشان میدهد که تصور اینکه اسطوره صرفا متعلق به جهان سنتی و باستانی باشد ، درست نیست، بلکه اسطوره در زمینه های اجتماعی و ذهنی ای اشاره دارد که در هر زمانه ای حضور دارد، هرچند این حضور می تواند فرعی یا محوری باشد. همانطور که کاسیرر نشان میدهد، اسطوره آنقدر قدرتمنداست که فلسفه و عقلانیت نمی توانند آن را از میان ببرند و تنها خدمتی که فلسفه و علم می توانند بکنند آنست که اسطوره، منشا و زمینه ای آن و کارکردهای آن را به ما نشان بدهند. اسطوره ها همانقدر که در حیات بشری مفید و موثر بودند، در مواقع بحرانی میتوانند منشا نیروهای ویرانگری در جامعه بشری باشند.
این کتاب نشان می دهد که اسطوره ها گویی همزاد انسان ها هستند و در همه اعصار حضور دارند هرچند امروزه بیش ازآنکه پرسش از منشا مطرح باشد، پرسش از کارکرد و موضوع اسطوره ها و استفاده از الگوها و نظریه های اسطوره شناسی در ادبیات و فلسفه و هنر مطرح است. جهان پر رمز و راز اسطوره ها هنوز جذابیت فراوانی برای محققان و اندیشمندان دارد و همچنان یک از منابع اصلی شناخت بشر و فرهنگ های انسانی، مطالعه اسطوره هاست. بسط چنین منابعی در زبان فارسی می تواند زمینه ای را برای توسعه علوم انسانی و بازخوانی بخشهای مختلفی از فرهنگ ایرانی و منابع اساطیری آن باشد. مجمل نوشته شدن این کتاب، اندکی فهم آن را دشوار کرده است و مخاطبان برای فهم بهتر آن لازم است در حد امکان منابع اصلی مولفان و نظریه پردازان مورد اشاره را بخوانند.