مروری بر کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی»

به نقل از سایت اخبار دین و اندیشه :    

به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «هابرماس زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

از جمله مهم‌ترین دلایل و انگیزه‌های پرداختن به هابرماس در این کتاب، دفاع پرشور و خستگی‌ناپذیر او از آرمان‌های روشنگری و حقانیت اخلاقی عصر جدید و در همان حال نقد بی‌امان سویه‌ها و عوارض منفی و خانمان‌سوز برآمده از امکان‌ها و ابزارهایی است که شرایط مدرن برای سلطه و سرکوب فراهم آورده است.

این تلاش دوسویه‌ هابرماس در دفاع و نقد هم‌زمان شرایط عصر جدید، خود البته برخاسته از موقعیت دوگانه‌ای است که هابرماس در سده‌ی بیستم با آن روبرو بوده است. از سویی با پدیده‌های به شدت مدرنی همچون فاشیسم، بنیادگرایی، کمونیسم، تخریب محیط زیست، جنگ‌های جهانی، جنگ سرد و مانند آنها روبرو بود و نمی‌توانست چشم بر آنها ببندد، و از سوی دیگر امواج گرایش‌ها و اندیشه‌های ضدمدرن را پیشاروی خود می‌دید که در نحله‌ها و جنبش‌های رنگارنگ پساساختارگرا، پسامدرن، پسااستعمار، فرهنگ‌گرایی، نسبی‌گرایی، چپ نو و مانند آنها پدیدار شده بود.

از سویی، شرایط اندیشه و جامعه‌ مدرن امکان‌ها و ابزارهای فکری و عملی بسیاری را فراهم آورده بود که می‌توانست خواست قدرت را با طرح ادعاهای جهان‌روا درباره‌ی ضرورت اعمال قدرت توجیه و تجهیز کند و بدین سان آزادی و معنا را از سپهر مناسبات انسانی بزداید؛ و از سوی دیگر، انواع مدهای فکری نوپدید اما بس اخلاق‌سوز و جامعه‌زدا می‌رفت که هر گونه تلاش برای تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن و هر گونه امید و آرمان اخلاقی و جهان‌روا را بی‌حاصل و بی‌بنیان جلوه دهد و بدین سان در بهترین حالت بی‌کنشی اجتماعی و سیاسی را بر سپهر مناسبات انسانی حاکم سازد و در بدترین حالت به هرج‌ومرج و باری‌به‌هرجهتی و تذبذب فکری و عملی بینجامد.

این شرایط دوسویه با وجود تقابل‌های ظاهری، در عمل دست در دست یکدیگر نهاده و چنین می‌نمود که راست «رادیکال» و «چپ رادیکال» به اتحادی شوم و پنهان اما بغایت استراتژیک دست یافته‌اند.آنچنانکه که تقویان در کتاب حاضر اشاره می‌کند، «هابرماس از این موقعیت بغرنج به خوبی آگاه بود و بدین سان کوشید پیوندهای نامرئی چنین اتحادی را بر آفتاب افکند. او چاره‌ی کار را از سویی دفاع ایجابی و مثبت از دستاوردهای پرارزش اندیشه و کنش مدرن در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر جست‌وجو می‌کند، و از سوی دیگر نقد همه‌جانبه و رادیکال علل و پیامدهای رادیکالیسم راست و چپ را، که خود پدیده‌هایی مدرن‌اند، آماج کوشش‌های فکری و عملی خود ساخته است. او نه روشنگری و آرمان‌ها و دیالکتیک آن را، بلکه ناپیگیری در روشنگری و کمبود آن را هم باعث اوج گیری رادیکالیسم راست در عرصه‌های فکری و سیاسی می‌داند و هم علت سر برآوردن امواج نسبی‌گرایی و رادیکالیسم چپ. او در پی تثبیت، بازسازی و پیشبرد ارزش‌های عقلانیت مدرن در همه‌ی عرصه‌های زندگانی آدمیان است. او می‌کوشد گوهر عقلانی روشنگری و مدرنیته را که در اصول جهان‌روای کاربرد زبان و هم‌رسانش‌های انسانی لانه کرده است، شفاف و روشن سازد.

اگرچه کانت در ستیغ اندیشه  مدرن معیارهای داوری عقلانی در سه حوزه‌ی علم و اخلاق و هنر را در سه نقد سترگ خود بنیان نهاد و از هم جدا کرد و بدین سان به آرمان روشنگری وجهی تمایزیافته و فلسفی بخشید تا آنجا که دیگر امکان هیچ توجیهی برای اسطوره و خرافه، ستم و بی‌عدالتی، و زشتی و ابتذال بر جای نگذاشت، اما در همان حال با این جدا سازی معیارهای سه‌گانه‌ی داوری عقلانی چنان عرصه‌های علم و اخلاق و هنر را از هم بیگانه ساخت که امید آشتی‌ای میان آنها و پیوندشان در تراز بالاتری از عقلانیت که بتواند کلیت و یکپارچگی حیات انسانی را تضمین کند، چندان بر جای نماند. عقل، و از این‌رو انسانیت، به سه پاره فروهلیده شده و درست همین جا بود که همچون چشم اسفندیار روشنگری و مدرنیته، دشمنانش را به جسارت بنیان‌فکنی رادیکال عقلانیت تحریض و تشجیع کرد. این گونه بود که در سده‌ی بیستم جلوه‌های آشکارا ناعقلانی‌تری از اسطوره و خرافه (در جنبش‌های به اصطلاح معنویت‌گرا و سنت‌گرا و گذشته‌گرا)، ستم و بی‌عدالتی (در جنبش‌های فاشیستی و نژادپرستانه و بنیادگرایانه)، و زشتی و ابتذال (در جنبش‌های هنری و ادبی نوپدید اما بی‌ریشه و نااستواری همچون دادائیسم و مینی‌مالیسم و کولاژگرایی و مانند آنها و نیز البته در صنعتِ فرهنگ مصرف‌گرا و شخصیت‌زدا) از نو سر برآورد.

جامعیت فرهیختگی در عرصه‌های علم و اخلاق و هنر به تکه‌پارگی‌ای فروپاشیده شد که حاصلش یا پرورش نخبگان حرفه‌ای برج‌عاج‌نشین و بیگانه در این سه عرصه (دانشمند و سیاست‌مدار و هنرمند) است یا کاربرد ناروای معیارها و تولیدات هر یک از این سه عرصه در عرصه‌های دیگر و درآمیختن خودسرانه‌ی آنها با هم. فاشیسم و نژادپرستی و بنیادگرایی، علم و تکنولوژی مدرن را در کارآمدترین شکل خود در خدمت باورهای اسطوره‌ای نژادی و قومی و دینی قرار دادند؛ نسبی‌گرایی فرهنگی، اصل آزادی و انتخاب انسانی را دستمایه‌ی توجیه تولید و مصرف آثار هنری و ادبی کم‌مایه و پخمه‌پرور و نیز سبک‌های زندگی نامسئولانه و خوش‌باشانه کرد؛ دانشمندان متخصص نیز با توسل به عینیت علمی راه هر گونه اثرگذاری متقابل حقیقت علمی و نیکی اخلاقی و زیبایی هنری را به روی یکدیگر بستند. و اینها البته تنها بخشی از فجایع دوران پرآشوب سده‌ی بیستم و چه بسا امروز باشد که در پیامد تکه‌پارگی حیات انسانی و واگرایی بدون هم‌گرایی پاره‌های عقلانیت در عرصه‌های علم و اخلاق و سیاست و هنر پدید آمد.»

به گفته مولف کتاب،  اما این همه‌ ماجرا و پایان ماجرا نبود که آشکارا نکبت و فلاکت به بار آورده بود، بلکه سویه‌های بس مثبت و نکبت‌زدا نیز در حیات مدرن آدمیان آشکارا وجود داشت و دارد. علم و تکنولوزی مدرن آشکارا ما را تا حدود زیادی از بندهای اسطوره و خرافه و جهل از سویی و از جبر طبیعت و جامعه از سوی دیگر رهانیده است و همچنان نیز نوید رهایی بیشتر می‌دهد. اخلاق و سیاست مدرن، از میزان ستم در جلوه‌های بهره‌کشی و تبعیض و خشونت کاسته و شاخص‌های آزادی و برابری و صلح را ارتقا داده است. هنر و ادبیات مدرن، از راه آفرینش بغایت پرچندوچون در فرم و محتوای آثار ادبی و هنری، سپهرهای رنگارنگِ تازه‌ای از معنا و ارزش در زندگانی آدمیان ترسیم کرده است و اینها همگی به یاری همان عقلانیت مدرن و با چشم دوختن به آرمان‌های روشنگری به دست آمده است که نه تنها باید پاس داشته بلکه هرچه بیشتر و بهتر بر دامنه‌شان افزوده شود. اینجاست که هابرماس جانانه وارد میدان می‌شود و هم‌زمان دفاع و نقد از شرایط مدرن را با محوریت بازسازی عقلانیت و اخلاقیت جهان‌روای روشنگری به پیش می‌برد.

او می‌کوشد عقلانیت‌های مندرج در سه حوزه‌ی علم و تکنولوژی، اخلاق و سیاست، و هنر و ادبیات را درون عقلانیت فراگیرتری به نام «عقلانیت هم‌رسانشی» بازیابی کند و بدین سان امکان پیوند آنها را بدون وانهادن ارزش‌های هر یک فراهم آورد. ازاین‌رو، معیارهای داوری عقلانی بر سر حقیقت علمی، نیکی و انصاف اخلاقی و سیاسی، و زیبایی هنری همگی می‌توانند در سطحی دیگر درون سامان فراگیرتر عقلانیت هم‌رسانشی مدام سنجش و بازسنجش شوند. این گونه است که هم راه نقد همواره گشوده می‌ماند و هم امید تبدیل جهان به مکانی بهتر برای زیستن فرونمی‌میرد. هابرماس فیلسوف نقد و امید است و از همین جهت بسیار ستودنی و شایسته‌ی توجه و گوش سپردن بدو. 

تقویان در کتاب یادآور می‌شود که هابرماس همچنین فیلسوف گفت‌وگو نیز خوانده شده است، و این از آن روست که هم قواعد جهان‌روای گفت‌وگو را به لحاظ فلسفی تبیین کرده و هم خود عامل راستین گفت‌وگو و پایبند همیشگی به قواعد آن بوده است. گفت‌وگو برای او بسیار فراتر از صِرف هم‌سخنی یا حرّافی معنا می‌دهد. او هر نوع کنش انسانی را گفت‌وگو می‌داند و هر گفت‌وگویی را نیز کنش. گفت‌وگو برای او تضمین‌کننده‌ حفظ و بازتولید جامعه است، ازاین‌رو سخت مراقب است که راه گفت‌وگو بسته نشود، که اگر چنین شود راه جنگ و ستیز گشوده می‌شود.

او نه تنها در حوزه‌های آکادمیک و علمی با طیف گسترده‌ی منتقدانش وارد گفت‌وگو شده، بلکه حتی به تحولات اجتماعی و سیاسی پیرامون خود و کل جهان نیز حساس بوده و می‌کوشیده فعالانه در آنها هم‌بهرگی جوید. او به نوعی وجدان بیدار آلمانی‌هاست، آلمانی که گرچه اندیشمندان و هنرمندان بزرگی همچون کانت و گوته و موتسارت را در دامن خود پرورانده و تحویل بشریت داده است، بلکه خاستگاه بسیاری از محنت‌ها و فلاکت‌های جهان به ویژه در سده‌ی بیستم نیز بوده است. هابرماس به نحوی خستگی‌ناپذیر می‌کوشد بر گذشته‌ محنت‌آلود و فلاکت‌افزای آلمانی‌ها، به ویژه نقشی که در دو جنگ جهان‌سوز داشتند چیره شود و این چیرگی بر گذشته را چنان در کنش فکری و اجتماعی‌اش آشکار سازد و چنان در جان و روح آلمانی‌های هم‌عصرش ریشه‌دار کند که دیگر نخواهند و نگذارند بار دیگر آلمان به کابوس بشریت تبدیل شود. با این حال، هابرماس هرگز نپنداشته است که این کابوس تکرارنشدنی است. ازاین‌رو همواره نسبت به امکان‌های بروز خشونت و ستم در جامعه‌ی بشری زنهار داده است. بی‌جهت نیست که از او با عنوان «قدرت جهانی» و «وجدان اخلاقی عصر» یاد شده است.

کتاب «هابرماس: زبان و کنش هم رسانشی» نوشته ناصرالدین علی تقویان به تازگی با شمارگان ۵۰۰ نسخه در ۲۱۰ صفحه به بهای ۲۰ هزار تومان از سوی انتشارات قصیده سرا منتشر شده است. 

برچسب ها:

دین و اندیشه

142
0 0

لینک های مفید