فقه، ابژه علوم انسانی است/نسبت علم و فلسفه در چهار دهه

به نقل از سایت اخبار دین و اندیشه :    

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست تخصصی «گفتمان فلسفی علوم انسانی در ۴ دهه پس از انقلاب اسلامی» به همت شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، صبح امروز ۱۱ بهمن ماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

حمید پارسانیا در این نشست گفت: بحث نسبت فلسفه با علوم انسانی یا به تعبیر دقیق تر علوم اجتماعی در بعد از انقلاب را اگر بخواهیم دنبال کنیم از ۳ جهت قابل دنبال کردن است. ما در مفهوم فلسفه، علم و نسبت آن ها مشکل داریم. یک تعبیر آن است که در محیط های آکادمیک و فضاهای جهانی مطرح می شود. دوم در سنت اسلامی است. نکته دیگر این است که این نسبت در جامعه علمی در این ۴ دهه چگونه عمل کرده است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: در آبان ماه در لبنان همایشی بود که آن جا با تفصیل بیشتری این مسأله در حوزه اول مطرح شد. اولاً مفهوم فلسفه و علم در قرن بیستم کاملاً ذهنی است یعنی کار عقل صورت بخشی جهان و نه صورت یابی آن است. کنت از سه مرحله سخن گفت؛ مرحله تئولوژیکال، مرحله فلسفی و مرحله ساینس. ساینس را مقابل علم قرار می دهد که ساینس فقط معرفت حسی و تجربی و آزمون پذیر است. در گذشته هیچ فیلسوفی فلسفه را صرفاً شناخت عقلی نمی دانست که در مقابل شناخت تجربی قرار بگیرد.

استاد دانشگاه تهران سپس گفت: نسبت بین علم و فلسفه در ۴ دهه اخیر در ایران خیلی تغییر کرده که به نسبت تغییرات جهانی است که البته با یک دهه تأخیر به ایران آمده است. رویکرد پست مدرن به تعبیر گیدنز یک مدرنیته متأخر است. از دید کنت علم تنها نقش تمهیدی و تاریخی برای فلسفه داشته است. وقتی فلسفه به میان می آید علم باید کنار رود. ابتدای قرن بیستم در حلقه وین این مسأله تندتر شد و در اصل فلسفه مهمل و بی معنا شد و فیلسوفی تبدیل شد به این مشکلات را برطرف کردن. در ویتکنشتاین دوباره معنا بازگشت و دیگر فلسفه تنها نقش تاریخی نداشت بلکه کارکرد داشت. مثل علم و می توانستند با هم کار کنند. در نزد پوپر نوعی تعامل محدود و کنترل شده مطرح بود.

حمید پارسانیا ادامه داد: جلوتر که آمدند این مطرح شد که گزاره هایی که هویت بخش علم هستند و اصلا ً هم آزمون پذیر نیستند همواره به علم ربط دارند. در نزد کنت علوم اجتماعی در امتداد علوم طبیعی بود اما وبر تفاوت میان این علوم را مطرح کرد و آن این که موضوع علوم اجتماعی تفاوت دارد و عبارت است از Humanities. از دهه ۶۰ به بعد که این رابطه هویت بخش شد فلسفه به Humanities باز گشته است. یعنی برای سوژه هویت بخش شد. جریان های پست مدرن و ترانس مدرن فلسفه را به حوزه فرهنگ مربوط کردند. لذا در دهه های اخیر کارهای راولز، رورتی و ... که از نوع ساینس نیستند را می بینیم که اعتبار می یابند. در گذشته این نوع کارها بی اعتبار بودند.

وی همچنین گفت: در ایران رشته فلسفه علم ابتدا در دانشگاه شریف شکل گرفت. در ادامه واحدهایی تحت عنوان فلسفه علوم اجتماعی ایجاد شد و بعد هم رشته فلسفه علوم اجتماعی در قم شکل گرفت. اما نسبت فلسفه و علم در سنت اسلامی در این ۴ دهه چگونه بوده است؟ ابتکار عمل این مسایل دست ما نبوده است. تغییرات جهانی وجود داشته و ما هم متأثر از آن بوده ایم. فلسفه مطلقِ علم است و تفاوتی ندارد. مگر در حوزه جزئی نگری بیشتر علم و ... که تفاوت هایی وجود دارد. متافیزیک، علم است و نه بخشی از فرهنگ.

حمید پارسانیا افزود: تعبیر علوم انسانی را فارابی در کتاب «تحصیل السعاده» به کار می برد. یعنی علومی که موضوع آن ها با اراده انسان شکل می گیرد. علوم طبیعی مستقل از کنش انسان هستند که شامل ریاضیات و متافیزیک و ... است. فارابی در بیان حکمت عملی، فقه و کلام را جزو حکمت عملی می داند. چون عقل سوبژکتیو نشده است. جایی از فرهنگ نیست که از ذیل مطالعات علمی بتواند بیرون و غالب باشد. البته جریان های اشعری و ... تقسیم بندی دیگری ارائه می دهند. انسجامی بین فلسفه و کلام و فقه در سنت ایرانی و شیعی وجود داشته و اوج آن را در مکتب تهران می بینیم که حتی نجف هم متأثر از مکتب تهران است.

وی در انتها گفت: در ایران بعد از آمدن و غلبه علم جهانی، فقه بود که به کمک فلسفه آمد. چون فقه با حوزه فرهنگ عمومی ارتباط داشت. واقعیت اجتماعی فقه بود که در ایران در طول صد سال دو انقلاب ایجاد کرد. فقه را نمی توانید به عنوان بخشی از علوم انسانی بدانید بلکه ابژه علوم انسانی است. اخیراً برخی از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی اجازه داده که مدارک حوزوی هم به عنوان علم رسمی اعتبار پیدا کنند. تعامل علم جهانی با سنت تاریخی هم مهم است که اگر فرصت بود عرض می کردم. در حال حاضر حدود ۱۰۰ هزار دانشجو داریم که دارند علوم حوزوی را می خوانند؛ البته با یک مدیریت دیگر که قابل بررسی است.

برچسب ها:

دین و اندیشه

155
0 0

لینک های مفید