به نقل از سایت اخبار دین و اندیشه : به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است که توسط محمدصادق تراب زاده پژوهشگر هسته عدالت پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(علیه السلام) نوشته شده است:
اشاره
12 کلاس درس خواندیم اما کاری بلد نیستیم! مدرسه به شما چه یاد داده؟ این همه کلاس و واحد درسی گذراندیم اما نه انگلیسی و نه عربی، هیچ یک را یاد نگرفتیم. یادش بخیر شاید از کل مدرسه، ماکت ساختمانی را که با تخته سهلا در کلاس فنی و حرفه ای درست کردیم، به عنوان خاطره ای از یادگیری به ذهن داشته باشم. امروز هم که بزرگ شده ایم، برای تعویض یک لامپ یا قفل درب، باید تعمیرکار را خبر کنیم. واقعا ما در مدرسه چه می کردیم؟! گاهی از این برنامه های تلویزیونی را می بینیم که در گزارش یا مناظره ای، می پرسند: «شما از مثلثات یا دیفرانسیل و انتگرال در کجای زندگی تان استفاده کرده اید؟». بعد همه می خندیم و حسرت می خوریم.
اولیاء نگران آینده فرزندان خویش هستند. از اینکه در مدرسه، مهارتی یاد بگیرند خرسند می شوند و اساسا مدرسه موفق را مدرسه ای می دانند که مهارتی یاد می دهد. مدارس الگو و موفق، مدارسی دیده می شوند که آزمایشگاه و کارگاه های خوبی دارند یا کارهای عملی جدی دارند. از مدارس غرب زده تا مسجد مدرسه ها، از رشته های نظری در متوسطه تا دبستان و حتی مهدهای کودک، از کلاس های علوم تا کلاس های ریاضی و ادبیات فارسی، حتی تا دانشگاه ها، همه دنبال مهارت هستند. برنامه تلویزیونی پرسشگر، جریانات انقلابی در آموزش و پرورش، وزیر و مسئولان وزارتخانه، رییس جمهور، نخبگان آموزشی، آموزش در فضای بین الملل و حتی آموزش 2030 نیز به دنبال مهارت آموزی هستند. بسیاری از نیروهای کار در بازار کار ایران، نیروی کار ساده و فاقد مهارتی هستند که عموما در معرض استخر بیکاری، شغل های ساده و کم درآمد و خدمات حمایتی پایین هستند؛ شأن اجتماعی پایینی دارند و فقر را در خانواده خویش، بازتولید می کنند.
نوزدهمین پرسش مهر ریاست جمهوری برای سال تحصیلی 97-98، آن است که پارسال چه مهارتهایی را در نظام تعلیم و تربیت آموختید؟ کدام مربی و معلم بیشترین نقش را در مهارت آموزی به شما داشته است؟ به کدام مهارت برای آینده کشورتان نیاز بیشتری دارید و برای زندگی شما مفیدتر بوده است؟ جناب آقای حسینی (سرپرست وزارت آموزش و پرورش) در کنگره ملی این پرسش مهر در تیرماه 1398، مهارت های فنی و حرفه ای را یک سیاست جدی در آموزش و پرورش می داند و بیان می کند که ظرفیت تقریبی 35 درصدی هنرستان ها و کاردانش، در برنامه ششم به 50درصد خواهد رسید. هدایت تحصیلی به سمت رشته های هنرستان و کاردانش (که ظرفیتش تقریبا تکمیل است)، مسابقات گوناگون مهارتی، توسعه دروس فنی در متوسطه، طرح خوداتکایی مدارس شبانه روزی، ایران مهارت، سمپاد مهارتی و ... همگی در پی تقویت مهارت هستند. آموزشگاه های خصوصی، عموما در حال آموزش رباتیک، چرتکه، زبان و امثال آن هستند.
حال در هژمونی مهارت آموزی و تا حدی سلطه مهارت آموزی بر تعلیم و تربیت، باید فریادی بلند سر داد و خفتگان را از این ظلم و بی عدالتی بر حذر داشت که: «مرگ بر مهارت؛ مرگ بر تکنیک زدگی».
قطعا نگارنده نیز با مهارت آموزی موافق است، آن را جذاب می داند و نیازی از نیازهای اساسی کشور تلقی می کند. توسعه آن را لازم و عمق بخشی به آن را ضرورت می داند. اما نگارنده با سلطه مهارت آموزی بر تعلیم و تربیت قطعا مخالف است و بهتر است این سوال را طرح کنیم که «تعلیم و تربیت، یعنی مهارت آموزی؟ و چقدر از تعلیم و تربیت باید به مهارت اختصاص یابد؟». آیا رسالت تعلیم و تربیت، تولید نیروی کار ماهر برای صاحبان ثروت و قدرت است؟ آیا رسالت تعلیم و تربیت، تک بعدی کردن انسان ها ذیل شعار تخصص گرایی و مهارت آموزی است؟ آیا انسان ها غیر از بعد شغل و معاش، بعد دیگری نیز در ساحت های انسانی خویش دارند؟
در فضایی که ظرفیت هنرستان و کاردانش تکمیل می شود و رشته علوم تجربی عمده داوطلبان رشته های نظری را به سوی خویش جلب می کند، و در عین حال، این رشته ها به شغل، درآمد و اعتبار اجتماعی دست می یابند، آن گاه است که رشته های علوم انسانی و علوم پایه که زیربنای پیشرفت یک جامعه هستند، از حیث کمی و کیفی دچار ضعف می شوند. در عین حال، در پرتو تجلیات آموزش 2030، کشورها ضمن تربیت نیروی کار ماهر، امکان مهاجرت نیروی کار را نیز فراهم می کنند تا در یک بازی نابرابر و به دلیل مشکلات اقتصادی کشورهای جنوب، این افراد برای معاش بهتر به سوی کشورهای شمال حرکت کنند تا با شعار «جهانی شدن» نیروی کاری برای نظام سرمایه داری شوند. آنگاه است که کشورها از دو حیث راهبردی ضربه می خورند: اولا با هزینه خود، نیروی کار ماهر برای کشورهای دیگر تربیت کرده و خود از آن، بهره کمی خواهند برد چراکه بهترین ها در مکانیسم حاکمیت پول، به سوی مشتری پولدار می روند. ثانیا علوم انسانی و پایه که زیرساخت پیشرفت کشورها هستند، دچار تضعیف می شوند.
اما از همه این ها مهم تر، ضربه سنگینی است که به تعادل تربیتی در نظام تعلیم و تربیت کشورها وارد می شود و انسان صرفا از زاویه اقتصاد و بهره کشی به آموزش وارد می شود و ساحت های چندگانه تربیتی اش، مغفول می ماند. داشتن مهارت، خوب و ضروری است؛ کشور به تکنسین و نیروی کار ماهر نیاز دارد؛ اساسا دروس تا حد ممکن باید به سمت یادگیری پیش روند تا حافظه محوری و سبک تدریس باید مبتنی بر امکان اعمال آموخته در حیات انسانی باشد، اما باید در کنار این مطلب توجه داشت که انسان باید برای زندگی و حیات طیبه پرورش یابد. پس لازم است ضمن آموختن مهارت های فنی-شغلی، مهارت های اجتماعی آموخته، دانش عمومی کسب کند، تحت تربیت و پرورش قرار گیرد، «انسان» تربیت شود و نهایتا نیز ساختار کلان اقتصادی-اجتماعی باید به سویی باشد که تربیت شدگان نظام آموزشی کشور، مهره های نظام سرمایه داری نشوند.
باید بدانیم که جریان گفتگوی بین المللی در حوزه آموزش به تدریج در هزاره جدید به سمت هماهنگی با جریان گفتگوی بین المللی در حوزه توسعه رفت. به عبارت دیگر به تدریج کشورها در جریان توسعه هزاره، متوجه شدند که بدون توجه به بافت اجتماعی ملل، امکان پیاده سازی برنامه های توسعه ای وجود ندارد و لذا در آموزش 2030، محور و پاشنه آشیل توسعه پایدار را «آموزش» معرفی کردند. از آنجا بود که آموزش در متن توسعه تعریف شد تا از مسیر تغییر در سبک زندگی، فرهنگ، باورها و دانش جوامع، آن ها را سنگ زیرین چرخ های توسعه جهانی و در کام سرمایه داری قرار دهند. باید نگران شد وقتی که آموزش 2030 بر مهارت افزایی تأکید می کند.
باید نگران شد وقتی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، برای تعامل با فنی و حرفه ای به مذاکره بر می خیزد. باید نگران شد وقتی برای اعتبارسنجی مدارک علمی کشور، ما را هم وارد فرایند تدوین کنوانسیون جهانی می کنند تا با پای خودمان، به استقبال نبایدها برویم. باید نگران شد که وجه مشترک همه جریانات آموزشی در کشور، مهارت افزایی شده است؛ و انقلابی و ضد انقلابی به این سو می روند. باید نگران شد که وقتی نمایشگاه سالانه مدارس غیردولتی در مصلای امام خمینی رحمه الله علیه برگزار می شود، مدارس افتخار خویش را به مهارت آموزی ها، محصولات و دست ساخته هایشان پیوند می زنند. باید نگران بود و در کنار مهارت افزایی، عمق نظری علم را بالا برد. باید نگران بود و در کنار مهارت افزایی، ایمان و آداب حیات اجتماعی سالم را آموزش داد. باید نگران بود و در کنار مهارت، هویت ملی را تقویت کرد و عدالت خواهی و استکبارستیزی را سرلوحه خواست دانش آموزان کرد. باید نگران بود و انسان هایی برای جامعه خود تربیت کرد.
گویی سالهاست که همگی، خود واقعی را به دست فراموشی سپرده ایم. منزلت نظام آموزشی، دانش آموزان و معلمان را فراموش کرده ایم و از یاد بردیم که رسالتی جهانی داریم. کشوری که دغدغه اش، پرورش دانشمندان نیست و به جای آن، صرفا می خواهد نیروی کار ماهر تولید کند، عاقبتی جز نوکری دانشمندان دیگر کشورها را نخواهد دید.