به نقل از سایت اخبار دین و اندیشه : به گزارش خبرنگار مهر، حسن سعدآبادی پژوهشگر هسته مدیریت جهادی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیهالسلام در یادداشتی به مناسبت آزادسازی خرمشهر به پاسخ این سوال پرداخته است که چرا «خدا» خرمشهر را آزاد کرد؟ و در نبرد با باطل تا کجا باید پیش برویم تا نصرت الهی نازل شود و اسباب غیرمادی به کمک بیایند؟
این روزها نام «مکتب حاج قاسم» بیشتر شنیده میشود و برای خیلیها سوال است که مکتب حاج قاسم یعنی چه؟ مکتب حاج قاسم، ابداع جدیدی نیست؛ همان مکتب احمد کاظمیها، حسین خرازیها، مهدی باکریها و حسن باقریهاست؛ کاملتر و فهمیدنیتر. مکتبی که به اذعان خود حاج قاسم، خلاصه مکتب امام بود و رمز پیروزی در خرمشهرها را باید در آن جستجو کرد.
۱. مقدمه
میگویند خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ اما چرا؟ چرا خرمشهر را «خدا» آزاد کرد؟ چرا نمیگویند خدا امداد کرد تا در خرمشهر پیروز شویم؟ واقعاً در عملیات بیتالمقدس چه اتفاقاتی افتاده است؟
برای خودم جالب بود وقتی اولین بار صوت مکالمه بیسیم شهید بزرگوار حاج احمد کاظمی را با آقا رشید (سردار غلامعلی رشید) شنیدم؛ آنوقت بود که بیشتر معنی این جمله را فهمیدم که چرا میگویند خرمشهر را خدا آزاد کرد...
۲. الف) مسئله
چه میشود که علیرغم تمام محاسبات مادی و وجود غیرممکنها، خدا خرمشهر را آزاد میکند؟
این سوال ازاینجهت مهم است که نبردهای آتی ما از جنس «نبرد خرمشهرها» [۱] است و آزاد کردن خرمشهرها کار خداست؛ حالا ما در نبرد خرمشهرها چگونه باید عمل کنیم تا در نقطه نهایی، خدا خرمشهر را آزاد کند؟
۳. ب) بررسی
برای درک این مسئله، نگاهی مجدد به شرایط عملیات الی بیتالمقدس ضروری است:
۱- در این عملیات کمتر از ۱۵۰ گردان در چهار قرارگاه عملیاتی برای مقابله با ۲۰۰ گردان دشمن سازماندهی شدند.
۲- مرحله اول عملیات که از دهم اردیبهشت شروع شد و حدود شش روز طول کشید. نیروهای ایرانی بخشی از جاده اهواز خرمشهر را بازپس گرفتند ولی خرمشهر آزاد نشد.
۳- مرحله دوم عملیات، بلافاصله از روز شانزدهم اردیبهشت شروع شد و به مدت ۴ روز طول کشید. مناطقی از محدوده منطقه پاسگاه زید تا شمال شلمچه، کوشک و طلائیه آزاد شد ولی خرمشهر آزاد نشد.
۴- مرحله سوم عملیات روز ۲۰ اردیبهشت و با هدف پیشروی به سمت خرمشهر آغاز شد، ولی توفیق رفیق نبود و علیرغم تلاشهای بیامان ده روز اخیر، بازهم خرمشهر آزاد نشد.
۵- ۲۰ روز عملیات در شرایط بسیار سخت در کنار ضدحملههای شدید صدامیها، جان نیروهای ایرانی را گرفته بود؛ حدود ۵۰۰۰ شهید و بیش از ۱۵۰۰۰ مجروح، سازمان تیپها و لشکرهای مختلف را بههمریخته بود. [۲]
۶- اکثر فرماندهان، خواستار توقف عملیات و بازسازی یگانها بودند ولی حسن باقری میگفت که ما تا خرمشهر را آزاد نکنیم از اینجا نخواهیم رفت: «کجا برویم، اصلاً روی برگشت داریم؟ مردم که بیابان نمیخواهند، آنها خرمشهر را میخواهند… خداوند کمی ما را تحتفشار قرار میدهد اما خرمشهر را به مردم بازمیگرداند.»
۷- علیرغم همه مشکلات، آخرین توان نیروهای باقیمانده مجدداً سازماندهی شد و روز اول خرداد به خط دفاعی عراق در نهر خین حمله کردند. پس از دو روز درگیری، با شکستن خط دفاعی عراق، نهایتاً محاصره خرمشهر در قسمت خاکی در حال کامل شدن بود، ولی تا آزادی خرمشهر فاصله و راه زیادی بود! اگر محاصره خرمشهر کامل میشد، امکان اعلام خبر پیروزمندانه و تشویق مردم به حضور در جبههها برای بازسازی یگانها و یکسره کردن کار خرمشهر وجود داشت.
۸- روایت شهید صیاد از شب و صبح سوم خرداد شنیدنی است:
شب سوم خرداد عملیات از سه محور ادامه پیدا کرد. محور اول توسط حاج احمد متوسلیان به نحو مطلوب پیش میرفت ولی دو محور دیگر تا ساعت ۴-۵ صبح باز نشد. آن قدر که حاج احمد داد و بیداد میکرد که چرا نمیآیید؟ ما داریم از چپ و راست میخوریم. اما از ساعت ۵ صبح شرایط متفاوت شد. حسین خرازی با هیجان از پشت بیسیم گفت ما داریم به طرف جلو میرویم و نزدیک رودخانه هستیم و حدود ۵/۶ صبح اعلام کرد که به رودخانه رسیدیم. آنقدر به سرعت پیش رفته بودند که هلیکوپتر دشمن فکر کرده بود نیروهای عراقی هستند.
ساعت ۷ صبح خرازی تماس گرفت و گفت ما توانستهایم حدود هفتصد نفر نیرو جمعآوری کنیم و اجازه میخواست که از طرف پل خاکریزی به طرف عراقیها بزند. ما آمدیم بگوییم نه، ولی به خرازی گفتم اجازه بدهید که مشورت کنم. در ستاد جنگ، وقتی پیشنهاد را مطرح کردم هیچ کس نظر مثبت نداشت؛ همه میگفتند اگر این عملیات نگرفت، هفتصد نفر را از دست میدهیم.
آمدم با شهید خرازی تماس بگیرم و بگویم این کار را نکند، ولی او زودتر تماس گرفت و پرسید: سرانجام مذاکره چه شد؟ آمدم بگویم "نمیشود" که گفت دارد وقت میگذرد! بالاخره ما همان جا یک تصمیمی گرفتیم و گفتم جلو بروید. نیم ساعت بیشتر طول نکشید که یک دفعه سر و صدای بیسیم بلند شد. گفتم حتماً گیر افتادهاند.
۹- در بیسیمهای قرارگاه، خبر عجیب و غیرمنتظرهی ورود لشکریان ۸ نجف؛ نیروهای حاج احمد کاظمی و بعد ازآن لشکر ۱۴ امام حسین علیهالسلام؛ نیروهای حاج حسین خرازی به خرمشهر و تسلیم شدن عجیبتر و غریبتر عراقیها طنینانداز میشود؛ خبری که هیچ کس در قرارگاه، انتظار آن را ندارد. همه باور میکنند که خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ همان جملهای که احمد کاظمی در بیسیم تکرار میکند...
آقا رشید: احمد ببین الان حسین [خرازی] منتظر هماهنگی شماست تا کارشونو شروع کنند و عملیاتو با هماهنگی اجرا کنید شما کجائید الان؟
احمد کاظمی: آقا جان، ما داخل خود شهریم، و اینا که تو شهرن اومدن پناهنده شدن مفهوم شد!!!
آقا رشید: احمد جان قطع و وصل میشه! دوباره بگو؟ چی گفتی؟
احمد کاظمی: آقا ما تو شهریم بهش بگو، به محسن بگو ما تو شهریم، ما تو شهریم و پنج شش هزار نفرم اومدن پناهنده شدن، ما تو شهریم، ما داریم اونارو تخلیه میکنیم، ما تو شهریم و تمام نیروهامون تو خود شهرن!!!
احمد کاظمی: رشید جان مفهوم شد؟
آقا رشید: قابل فهم نبود! شما کجائید احمد؟!!
احمد کاظمی: رشید جان خداوند خرمشهر رو آزادش کرد. آزادش کرد....
۱۰- شهید صیاد شیرازی هم وقتی بیسیم را روشن میکند با فضای عجیبی روبرو میشود:
بیسیم را روشن کردم، دیدم شهید خرازی میگوید هر چه جلوی خود را نگاه میکنیم، میبینیم که عراقیها دست خود را بالا گرفتهاند، چه کار باید کنیم؟
اسرای عراقی زیاد بودند و نیروهای او کم. نمیتوانستند این همه اسیر عراقی را کنترل کنند. یک هلیکوپتر بالا رفت و خلبان با هیجان گفت تا چشم کار میکند تمام عراقیها در خیابانهای خرمشهر دستهای خود را بالا بردهاند.
نمیشد به اسیران عراقی بگوییم که شما فعلاً در سنگر بمانید تا ما نیرو جمعآوری کنیم و بعداً شما را بازداشت کنیم! در نهایت خداوند این را در ذهن ما رساند که همه رزمندگان یک خط شوند و یک قسمت آنها به طرف رودخانه و قسمت دیگر آنها به طرف جاده خرمشهر تقسیمبندی شوند و با دست به سربازان عراقی علامت دهیم که توی جاده بروند. چشمشان کور، ما ماشین نداشتیم که با ماشین ببریمشان، باید پیاده میرفتند.
پ) تحلیل
این روزها نام «مکتب حاج قاسم» بیشتر شنیده میشود و برای خیلیها سوال است که مکتب حاج قاسم یعنی چه؟ مکتب حاج قاسم، ابداع جدیدی نیست؛ همان مکتب احمدکاظمیها، حسین خرازیها، مهدی باکریها و حسن باقریهاست، کاملتر و فهمیدنیتر. مکتبی که به اذعان خود حاج قاسم، خلاصه مکتب امام بود و رمز این پیروزیها را باید در آن جستجو کرد.
جستجوهای ما برای فهم رمز پیروزی در خرمشهر و اینکه تا کجا باید برویم که نصرت الهی نازل شود و اسباب غیرمادی به کمک بیایند، به این چند مؤلفه منتهی شده است:
۱- درگیری باید در مرزهای مبارزه با دشمن / باطل باشد.
۲- اخلاص و صداقت در مجموعه وجود داشته باشد که: «فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصْرَ». (نهجالبلاغه، خطبه ۵۶)
۳- نهایت توان و طاقت، به کار گرفته شود.
۴- اما بخش محوری و مهم داستان خرمشهر در آیه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا» (جن/۱۶) نهفته است. تفسیر این آیه را در این کلام امام خامنهای بهخوبی میتوان جستجو کرد. ایشان در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی، نقلی دارند از یکی از بزرگان تاریخ معاصر [ص ۴۶۳]؛ نقلی که با مضامین آیات قرآنی کاملاً منطبق است:
آنوقتی که میتوانید مبارزه کنید، وقتی دیدید که دارید شکست میخورید باز هم مبارزه کنید تا برسید به آن لحظهای که دیگر یقین میکنید که هان حتماً شکست خواهید خورد، باز هم مبارزه کنید. وقتی در آن لحظهای که یقین دارید حتماً شکست میخورید باز به تلاش و کوشش و مبارزه خود ادامه دهید، آنوقت پیروزی و فتح نصیبتان خواهد شد. آیه قرآن تقریباً نظیر همین مطلب را میگوید یا تحقیقاً. میفرماید که: «حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا» (یوسف/۱۱۰)
این رمز پیروزی خرمشهرهاست...
پینوشتها:
[۱] جوانهای عزیز! بچههای عزیز من! فردا مال شما است، آینده مالِ شما است؛ شما هستید که باید این تاریخ را با عزتش محفوظ نگهدارید؛ شما هستید که این بارِ مسئولیت را بر دوش دارید؛ خرمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ نظامی، [بلکه] در یک میدانی که از جنگ نظامی سختتر است. البتّه ویرانیهای جنگ نظامی را ندارد؛ بهعکس، آبادانی به دنبال دارد، امّا سختیاش بیشتر است. (بیانات مقام معظم رهبری، ۰۳/۰۳/۱۳۹۵)
[۲] خواندن کتاب همپای صاعقه و حماسه شهیدانی چون حسین قجهای به فهم دقیق مطلب کمک مینماید.